آن مرد ...

ساخت وبلاگ

اولین چیزی که به یاد میارم صدای خودم هست که توی ذهنم میپیچه "ای یار خوش گفتگو ، امام پنجم بگو ، از طاهران طاهر است ، محمد باقر است ". شعر دوران پیش دبستانی مون بود ...

دبستانی بودم که معلم مون از توی کتاب دینی برامون خوند که لقب باقرالعلوم به معنی شکافنده علم هاست و چون امام محمد باقر علیه السلام شاگردان و کلاس های درس زیادی داشتند به این لقب خطابشون می کردند ...

راهنمایی بودم که رفتم سر کتابخونه پدر و داستان راستان شهید مطهری رو برداشتم. خوندم و خوندم تا رسیدم به اون حکایت که مرد زاهد مسلکی امام باقر علیه السلام رو میبینه که در گرمای هوا برای سرکشی به باغ و مزارع اطراف مدینه رفتن، به خیال خودش میره جلو تا امام رو نصیحت کنه که چرا وقتش رو صرف امور دنیایی کرده ولی امام بهش جواب میدن که اگه همین الان اجلم برسه خوشحالم که در حال عبادت از دنیا رفتم و کار میکنم تا برای خرج زندگی خودم و اهل و عیالم دست حاجت پیش خلق دراز نکنم ...

دبیرستانی بودم که رفتم سراغ کتاب زندگانی چهارده معصوم نوشته حسین عماد زاده. اینکه تمام دانسته هام خلاصه بشه در روضه های تکراری یک روز در سال اون هم روز شهادت، آزارم می داد. لا به لای این کتاب بود که رسیدم به ماجرای احضار امام به دمشق. هشام بن عبدالملک به حاکم مدینه فرمان میده که امام باقر علیه السلام رو همراه فرزندشون به شام بفرستند. بعد تا سه روز امام رو نمیپذیره و چون میدونسته اگر مناظره علمی برگزار کنه کسی یارای مقابله با امام نیست، یک مجلس تیراندازی برقرار میکنه و از امام میخواد که تیراندازی کنن. امام اول میگن که پیر شدن و میخوان که معاف شون کنه اما اصرار هشام کم کم دستور میشه. امام میپذیرند و نتیجه بر خلاف انتظار هشام باعث سرافکندگی خودش میشه چون تمام نه تیری که امام با کمان انداختند نه تنها به وسط خورد بلکه هر تیر بر روی تیر قبلی نشست ...

دانشگاه که رفتم یکی از بچه کتاب انسان 250 ساله حضرت آقا رو بهم معرفی کرد. خیلی از روایاتی که میشنیدم و به نظرم عجیب بود با توضیحات و نقل روایاتی که آقا در بحث تشکیلاتی مخفی ای که امام باقر علیه السلام بعد از واقعه عاشورا به دلیل سخت تر و بیشتر شدن فشار ها بر شیعیان اهل بیت ، ایجاد کردند و بعد تا زمان غیبت ادامه داشت برام روشن شد ...

امروز که روز شهادت امام باقر علیه السلام بود یاد حرف استاد نبویان تو کلاس صبح تاسوعا افتادم. گفته بود بشینید ی کاغذ بردارید شروع کنید به نوشتن ببینید غیر از قد رعنا و زلف و کمان ابرو که تو مداحی ها فقط ازشون میگن ، چی از حضرت عباس علیه السلام میدونید. منم امروز شروع کردم به نوشتن دانسته هام. اما میون دانستن و عمل کردن بهشون خیلی راهه ...

راستی امام ما یادگار کاروان کربلا هم هست و یک عمر روضه خوان جدش بود ...

مثل فردا روزی کاروان سیدالشهدا مکه رو ترک میکنن تا خونشون در حریم مسجدالاحرام ریخته نشه. عجیب نیست فرزندان یزیدی که حریمی امن الهی رو بر فرزند مولود کعبه ناامن کرد، این حریم رو بر حجاج ایرانی ببندند


سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ

ذکر مصیبت

انار ترک خورده 1...
ما را در سایت انار ترک خورده 1 دنبال می کنید

برچسب : آن مردمکان از سر اندیشه ندیدند,آن مرد با سایتش آمد,آن مرد آمد,آن مرد با اسب آمد,آن مرد رفت,آن مرد درباران آمد,آن مرد را نکشید,آن مرد در باران رفت,آن مرد دیوانه چه شد,آن مرد با داس آمد, نویسنده : mmeeqaatg بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 11:01